عید سعید فطر و توسل به امام رضا علیهالسلام
سفره آخر جمع شد، سائل ولی در خانه ماند جای لبهای من میخواره بر پیـمانه ماند دست و پا کردی برای بادهنوشان کاری و در دل من آرزوی خـدمت مـیخـانه ماند دانه خوردند و پریدند از کنار سفـرهات یک کبوتر از کبوترهای تو بیدانه ماند نان مشهد خوردهام، جز این نمیسازد به من این کبوتر جلد دستان تو شد در لانه ماند نان خورت هستم، زکاتم را تقبل کن خودت این گدا چشمش به حاتم بخشی سالانه ماند پایم از باب الجـوادت رد نـشد، اذنم بده چون گداهای سر کویت سرم بر شانه ماند نوکرت تا پشت در با پای عقلش راه رفت در حرم با پای دل زائر شد و دیوانه ماند گنبدت خورشید را گرم طواف خویش کرد هر کسی پیش نگاهت شمع شد پروانه ماند |